![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
گــدا را تـو بـا دیــدهٔ تــر بـبـخـش بکـوبـم سـر خـویش بـر در ببخش بـیـا قـبـل از آنـی کـه رسـوا شـوم به پـیـش همه روز مـحـشر ببخش بــه أمــن یــجــیـب امـــام زمـــان تو را جان آقـای مـضـطـر ببخـش شــدم خـاکِ نــعـلـیـنِ شــاه نـجـف مرا این سـحـر جـانِ حـیدر ببخش گــنــاهــان فـــرزنـــدهــا را بــیــا دمِ آخـری جـانِ «مـادر» بـبـخـش قـسـم میدهـم جـانِ آن که خـودش گـرفـتار شد پـشـت یک در ببخش بـحـق زمـیـن خــوردهٔ کــوچــههـا زمین خـوردهها را تو بهتر ببخش ولی مقصد روضه کرب و بلاست مـرا بـا غــم شـاه بـیسـر بـبـخـش حـسـیـن نـاجـی ما گـنهکـارهاست به ارباب مان هر چه نوکر ببخش به گـودال هم فکـر ما بود و گفت: مـحـبّـان مـن را مـطـهـر، ببـخـش همان لحظه زینب صدا زد حـسین اگـر زنـده مـانـدم بـرادر بـبـخــش نـشد ای حـسـین جـان بـپـوشانمت تو عریان شدی بین لشگـر ببخـش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() اسقبال و آغاز ماه مبارک رمضان
دوباره عطر مناجات در فضا پیچید کـنـار سـفـرۀ افـطـار، ربّـنـا پیـچـید رسید مژده که هان عید اولیای خداست حـوالـۀ ازلـی را بـرای مـا پـیـچـیـد فرشتههای خـدا بال نـور گـستـردند و در بسیط زمین و زمان صدا پیچید صدا صدای خدا بود: بنـدهام برگرد بیا اگرچه گناهت به دست و پا پیچید چه میـزبـان رئـوفی که لحـظـۀ اول برای خـستگـیام نسخـۀ شـفا پیچـید دوباره زمزمۀ«جوشن» و«ابوحمزه» میان بغض گـلـوگـیر نـالـهها پیچـید چقدر جاذبۀ «افـتتاح» سنگین است دل رمـیـدۀ من سـمت الـتـجـا پیچـید غـزل به یاد خـرابهنـشـین شام افتاد سه سالهای که نفس را به نینوا پیچید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تمـام عـمر بـدی کردم و پـشـیـمـانم اِله من همه دم ذکـر تـوبه میخوانم تویی تویی که غفوری، بیا ندیده بگیر مرا ببخش و به پهلوی خویش بنشانم گناه چشم مرا خشک کرده صد افسوس مـرا بـلا بـده و لحـظـهای بگـریـانم همـین که یاد تو باشم هـمیـشه آبادم وگر که با تو نبـاشم هـماره ویـرانم تمـام عـمر گـنه کردم و تو میدانی تمام عـمر تو بخـشـیدهای و میدانـم فقط نه در رمضان بلکه در تمامیِ سال قسم به تو، به سرِ سـفـرۀ تو مهمانم همین که مـوقع افـطار آب مینوشم به یادِ خشکیِ لبهای شاه عـطشانم دم غـروب لـبـاسِ حـسین را بُـردند دم غـروب شد و یـاد جـسم عـریانم منی که سـوخـتم از داغِ سیّدالشهـدا بیا ز لطف در آتـش دگر مـسـوزانم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
بــیـــدارم و امــا دل بـــیـــدار نــدارم در تـوشه به جـز این دل بیـمار ندارم گفـتی که بیا تـوبه کن و بندۀ من باش صد حیف که من گوش بدهکار ندارم صد بار به رویم در این خانه گشودی امـا مـن بـیــچـاره بـه تـو کـار نـدارم این چشم خـطاکـار شده مـایۀ خجـلـت در روضه دگـر چـشم گـهـربار ندارم این بار ضرر کن، بخر این عبد گدا را من جز تو در این شهر، خریدار ندارم من در دو جهان دل به علی دادهام و بس جـز بـا عـلـی و آل عـلـی کـار نـدارم میسوزم از این سوز که سربار حسینم ســربـار شـدم، هـمّـت عـیّــار نــدارم میسوزم از این روضه که با گریه حسین گفت: ای اهل حـرم مـیـر و عـلـمـدار ندارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
شب است و گریه و ناله کنم به حال خودم که مرهمی بگذارم به روی بـال خودم بگـیر دست کـسی را که اوفـتـاده ز پا مرا تو وانـگـذاری دمی به حال خودم مـیـان آتـش شـرم و گـنـاه مـی ســوزم که آب میشوم از هُـرم انفـعـال خودم مرا بـبـخـش که دربـنـد پـنـجـۀ نـفـسـم شکایتی نکنم چون که خود وبال خودم زبس که خـار گـنه میرود به پای دلم به دست خویش کَنَم چاه، بر زوال خودم همیشه غرق سؤالم، چه میکنم با خود؟ چسان جواب برآرم، براین سؤال خودم به غیر گریه چو طفلان مرا زبانی نیست چگـونه حرف زنـم با زبان لال خودم مـرا به حُـرمـت آل عبا تو میبـخـشی تـمـام عـمـر بر این بـاور خـیال خودم به محضر تو «وفایی»به گریه میگوید بـبـر مرا به سـوی وادی کـمـال خودم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم
باز پوشـاندی گـناهم را و مشـتم وا نشد باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد ماندهام تا که گناهم را کجا مخـفی کنم؟ این گـناهـانِ کـبـیره هیچ جـایی جا نشد خواستم تا بـین آغـوشِ کسی گـریه کنم هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد خـواسـتم مثـلِ تـمـام بنـدگـانِ خـوب تو چـند روزی بنـدۀ خـوبـی شـوم امـا نشد خواستم تا چند روزی توبهام را نشکـنم هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد آبـرویی را که با بدبـخـتی و بیـچـارگی قطره قطره جمع کردم آخرش دریا نشد خوش به حالِ آن کسی که رو سفید فاطمهست مثل من این روزها شرمندۀ زهـرا نشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() اسقبال و آغاز ماه مبارک رمضان
باز مـاه رحـمـت عـام الـهـی دیـده شـد باز هم خوان بزرگ میهمانی چـیده شد ای دلِ درد آشنا، تا کِی به خواب غفلتی چشم واکن ماهِ قدر و ماهِ رحمت دیده شد رو به محـراب دعـا آریـد ای اهل دعا کز فَلَک بر خاکیان عطر دعا پاشیده شد از شکـوه بارش الطاف سـتّارالعـیـوب نامۀ خلـق گـنهکار از نظر پـوشیده شد تشنگانِ مغفرت بر کف سبو بگرفتهاند چشمۀ دریایی عـفو و کرم جوشیده شد عرشیان باشوق میگویند از عرشِ برین آفرین بر هرکه در ماه خدا بخشیده شد باز هم از کاتبان عرش در کانون عشق از فـروغ گوهر مِهرِ عـلی پرسیده شد محرمان عـشق گـفتند ای مریدان علی نامـۀ اعـمالـتان با مُهـر او پـیچـیده شـد ای «وفایی» گوهر اشک محبّان الرضا با تـولای عـلـی و فـاطـمه سنجـیده شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
پای دل در پیـشگـاه یار لغـزش میکند هرچه با ما میکند، این نَفْسِ سرکش میکند زیرِ گوشِ من بزن، شاید بیاید اشک من عاقبت این گریه ما را اهل بخشش میکند اوّلِ مــاه آمـدم، رَدَّم نـکـن ای با مَـرام سفـرهداریِ تو را عـالم ستـایش میکـند ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش میکند جان سلطان خـراسان، آبرویم را نـریز این گناهآلوده دارد از تو خواهش میکند! هر زمان دلگیر بودم، گفتهام: یا فاطمه کودکِ آزُرده را مـادر نـوازش میکـند بد خُمارم؛ چارۀ من چیست؟! انگور "نجف" مستِ حیدر دور این میخانه گردش میکند لذت افطار قنبرهاست، خرمایِ "علی" نوکری را رزق او دارای ارزش میکند حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست روزِ حشر او را خدا معیار سنجش میکند چارۀ بیتابیِ ما صحـن شاه کـربلاست آتشِ دل در حـریمِ او فـروکـش میکـند روزهدارِ تشنهلب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حسین گریه را تنها خدا بر او سفارش میکند آنقَـدَر زیر سُمِ مرکب تنـش پاشیده شد بوریا با گریه گفت: این جسم ریزش میکند!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم
کجا به بندۀ شـرمـنده حرف غـم بزنی کـریم هـسـتی و باید دم از کـرم بزنی گـشودهای درِ رحمت مرا صدا زدهای که جُرم و معصیتم را خودت قلم بزنی اسیر نَفْسم و میخـواهم از تو با یادت بـساط نـفـس و هـوای مرا بـهـم بـزنی تو قادری که ز نورت، به سینهام نقشی به روشـنایی و رنگ سـپـیـدهدم بـزنی «قدم گذار و فرودآ که خانه خانۀ توست» هـنـوز مـنـتـظـرم در دلـم قــدم بـزنـی حصار امن تو ره را به دیگـران بنـدد بـه روی بـام دلِ مـا اگـر عـلـم بـزنـی اگر که پاک کنی از گـنه «وفایی» را شـب تــولــد او را خــدا رقــم بــزنـی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
اَبرم و شب به شب از هجر رُخت میبارم من به اُمـیـد نـگـاهیست اگـر بـیـدارم بپذیری! نپذیری! کرمت را عشق است نـه پـی حـاجـتـم آقــا، نـه پـیِ دیـنــارم دیده گر یار نبیند به چه دردی بخورد؟! کـور مـانـدم بـه امـیـدِ سـحــرِ دیــدارم بدی از من! بدی از من! بدی از من بوده تویی و این همه خـوبی، منم و اِقرارم به زبان عاشـقم و، وقت عمل غافل تو به زبان نوکـرم و، وقت عـمل سربارم تو چرا فکـر منی؟! فکـر منِ نـالایق؟! من که سرگرمِ خودم بودم و فکر کارم روزهاش را تو گرفتی و به من مُزد رسید زحمتش را تو کـشیدی که تقـرب دارم یابن حیدر! بطلب یک سحر ایوان نجف دل مـن لـک زده بَــهــر پــدر کَــرّارم یک سحر صحن ابالفضل، غروبش گودال کربلا خـواستهام در سـحـر و افـطـارم گریه کردن ز شما! مرثیهخوانی از من خون زِ چشمان تو میبارد و خون میبارم شمر آماده شد و جَد تو چشـمش وا شد گـفـت یـا رب منم و زخـم تن بسـیارم! سر من را بِبُرد یا نَـبُرد حرفی نیست مـن پـریـشـانِ عـبـورِ حـرم از بـازارم بـوی زهــرا تـه گــودالِ بـلا پیـچـیــده خنجر آمد به زبان گفت من آن مسمارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
گرچه بر این آستان روی سیاه آوردهام شرمـسارم، اشکهایم را گواه آوردهام دست خالی در ضیافت آمدن شایسته نیست من برایت کـولـهباری از گـناه آوردهام در جزا پروندۀ ما را بـسوزان جای ما از قضا، من نامهای پر اشـتباه آوردهام بـاز کـن آغـوش خود بر بندۀ آلـودهای من به سـتّـار العـیـوبیات پـناه آوردهام خستۀ راهم، به یک لبخـند مهمانم کنید از خـرابـات هـوس، حال تـباه آوردهام دل بریدم از همه، دل بستهام بر مِهرِ یار رخصتی فرما، رفیقی نیمهراه آوردهام کارهایم زشت بود اما نهادم زشت نیست مهر مولایم علی را عـذرخواه آوردهام پای من لغزید و دستم را گرفت این روضهها نـیـمهجـانی از کـنـار پـرتـگـاه آوردهام تحفهای دارم که بیشک حاجتم را میدهند انــدکـی تـربـت بـه درگـاه الـه آوردهام داغ بر دل، اشک بر رخ، آرزومند نجات مثل حُر رو بر مسـیح قـتـلگاه آوردهام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بندۀ بیچشم و رو را بندهپرور خواسته آمـده مـاه اجـابت کـردن هـر خـواسـتـه یا اله الـعـالـمـین؛ گرچه گـنه کـارم ولی حاجتش را سائلت تنها از این در، خواسته گرچه بد کردم، نوازش کن مرا، تنبیه نه! عبد خاطی جز محبت چیز دیگر خواسته؟! یا غیاث المستغیثین! تو به فریادم برس داد من از دست نفس سرکشم بر خاسته کار من تا بیخ پیدا کرد، اشک من چکید اینکه وا گردد گـرهها، دیدۀ تر خواسته داشتم رسوای عالم میشدم، زهرا رسید سربـلـنـدی مرا هـمـواره مـادر خواسته ذوق افطاری ما خرمای نخل مرتضی است از همان جنس رطبهایی که قنبر خواسته وقت دفـن بچّه شـیعـه میرسد بابای او ما نمیگوئیم، این را شخص حیدر خواسته چـند سالی قـسمت ما کـربـلا رفتن نشد مضجع ارباب را آغوشِ نوکر خواسته مقـتل آوردهست آقای غـریـبم تشنه بود آه! جای جرعه آبی شمر خنجر خواسته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای سـفـرهدارِ مـهـربـان ای با مـحـبت امسال هم مهـمان شدم با برگِ دعوت در بـاز بـود و آمـدم ایـنـجـا نـشـسـتـم گـفـتـی دُعـیـتُـم ای کـریـمِ با لـطـافـت از کـودکی یک بـار اَخـمَـت را ندیـدم دادی مـرا بـر مـهـربـانیِ خود عـادت دنـیـا کـه یک لـحـظـه نـبُـردی آبرویم مـحـتـاج ستـاریت هـسـتم در قـیامت گفتی که اشکِ نیمهشب را دوست داری با گـریـههـایم هر سحـر کردم عـبادت دیگر رفاقتها همه رنگ نـفـاق است مـا با دوروئی یـادمـان رفـته صداقـت رفتارمان در ظاهر و باطن یکی نیست عـابـد میانِ جـمـع و آلـوده به خـلوت تهـمـت، مَـنـیّت، ناسزا، غـیبت، تکـبّر تـقـوا ندارد این زبـانها وقت صحبت بـا ایـن بـدیهـا بـاز هـم داریـم اُمّــیـد امـسـال رنگِ دیگـری دارد ضیـافـت پـائـین دعـوتنـامـهام امـضای آقاست دارد برای صاحباش هر بنده، زحمت بـالای سـفـره مـهـدی زهـرا نـشـسـتـه بر ریـزهخـوارانِ حرم کـرده کـرامت با اسم، تک تک، سائـلانش میشناسد سلـطـان نـظـر دارد به احـوال رعیّت مثل امیرالـمـؤمـنـین سـائـلنـواز است بر خـاکِ زیـر پـای خود دارد عـنایت ما با دعـای فـاطـمـه عـبد الـحـسـیـنیـم نـام و نـشـان داریـم هـنـگـامِ شـفـاعت ای کـاش امـسـال اربـعـیـن پـایِ پـیاده قـسـمـت شـود هـمـراهِ بـا آقـا زیـارت او روضهها را با دو چشم خویش دیده در نـاحـیـه گــودال را کــرده روایـت دیده چگونه گرگها با چنگ و دندان پــیـراهـنِ اربــاب را کـردنـد غــارت در بین سنگ و نـیـزه و شمشیر دیـده یک پیرمردی زد عصا با قصدِ قربت آقـای مـا را نـیـزهداران غُــسـل دادنـد بـا آب نـه، والله بــا خــونِ جــراحــت پـرده نـشـیـنِ کـبـریـا را دوره کـردنـد با شمر و خولی میرود زینب اسارت آن محـمـلی که پـردهدارش بود عباس در کـوچه و بازار شد بر او جـسارت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم
در باز کن که خـسـتهتـرین بـنده آمده تـنها و سـر به زیـر و سرافکـنده آمده هـــمــراه بـا امــیــد بـه آیــنــده آمــده بـا ایـن کـه دیـر آمـده شـرمـنـده آمـده شرمـندهاش نکن که گـرفـتار میشود جرمش اگر نبخشی دلش زار میشود غـرق گـنـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ با اشـک و آه آمـدهام میکـنـی قـبول؟ مـابـیـن مـاه آمـدهام مـیکـنـی قـبـول؟ رویـم سـیـاه آمــدهام مـیکـنـی قـبول؟ مثـل هـمیـشه مـطـمـئـنم رد نـمیکـنی با اینکه من بـدم تو به من بد نمیکنی رویـم نمیشـود که صـدایت کـنـم خدا در کولـهبـار بندگـیام نیست جز خطا با این دلی که نیست درونش به جز ریا یک عـمر کـار و بار دلـم بـوده ادعـا من از خودم به خاطر معصیت عاصیام شرمنـدهام برای هـمین آس و پـاسیام در بـینـوایـیام تـو نـوا مـیدهی مرا بغض شکـسته؛ حال بکا میدهی مرا بیقـیـمتـم اگر چه؛ بـهـا میدهـی مرا با یاد خود به سیـنه صفا میدهی مرا میخـوانـمت؛ اجـابت سـبز دعا تویی روشـنتـرین ضمیـر دل بنـدهها تویی غـفـلت حصار بسته به دور و بر دلم رحـمی نما به گـریـه و چـشـم تـر دلم مـرهـون رحـمـتت شده پـا تا سر دلـم نـامـت نـوشـتـهام به روی سردر دلـم راضی نشو دلم به کسی جز تو رو کند با یک نفر به غیر خودت گـفتگو کند حـالا تو هـستی و دل بیعـار بـندهات شرمـنـدگی و خـجـلت غـمبـار بندهات آشـفـتـه حـالـی و دل بـیـمـار بـنـدهات تنها تو هـسـتی با خبر از کار بندهات پس لطف کن بیا و مرا بیخبر ببخش در خلـوت شبانه و وقت سحر ببخش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
بـارالـهـا کـولـهبـاری از گـنـاه آوردهام بـر حـریـم امـن یـزدانـت پـنـاه آوردهام از تمام جرم و عصیان و خطایم در گذر بـنـدهای آلـودهام؛ آه ای خـدایـم در گذر آمده وقـتـش که اظـهـار پـشیـمـانی کنم نـفـس را در لحظـۀ افـطار قـربانی کنم هرچه دارم خوب میدانم تمامش مال توست خوب میدانی اگر دورم دلم دنبال توست آمدم تنـهـا برای بـنـدگی رخصت دهی توبه کردم که مرا قدری دگر فرصت دهی با نـگـاه خـود کـمی حـال مـناجـاتـم بده تـو کـریـمـی و بـیـا اذن مـلاقــاتــم بـده از خودم شرمندهام روی سیاهم را ببخش یا حسین میگویم و کوه گناهم را ببخش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
باز کن در را گـدای رو سیـاهـت آمده باز کـن در را که عـبد بیپنـاهت آمده آمده در کوبد و محتاج یک لبیک توست قطرهای کوچک به دریای نگاهت آمده عـبد خـاطی و گرفتارم بـبـین حال مرا لکـهای تـاریک بـر این بارِگـاهت آمده آنقدر بد کردهام میدانم و هسـتم خجـل باز کن مخـلـوق پُـر از اشتـباهت آمده تـوبـهها کـردم ولی بازم گنهکـار آمدم خـوب میدانم رفیق نـیـمـهراهـت آمده بـا تـمـام مـعـصیتهـایـم دوبـاره آمـدم روزهدار مضطرت بر توبهگاهت آمده هر سحر امید عفوت در دلم روشن شود صد هزاران شکر گویم چونکه ماهت آمده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
همین که صوت مناجات در فضا پیچید نسیم بخشش و رحمت به هرسرا پیچید برای بـال زدن درب آسـمـان باز است دوبـاره عـطر خوشی در دل هوا پیچید چه لحظههای قـشنگی من و کتاب دعـا زمـان تـوبـه که شد سـوز ربـنّـا پیـچـید برای پاک شدن فرصت همچنان باقیست به گـوش بنـدۀ عـاصیات این ندا پیچید حضور سبز تو حس میشود همین جایی چرا که بـوی تو در این بـرو بیا پیچـید مـرا گــنـاه زمــیـنــم زده؛ بـلــنــدم کـن که استـغـاثـهام این دفعـه هر کجا پیچید چه وجه مشترکی بین ماست؛ حُبّ علی که از تـو بود ولایش به پای ما پیـچـید "ولایت"است که دست مرا رساند به تو چه خوب شد که"علی" نسخۀ مراپیچید فـدای بـانـوی پهـلـو شکـسـتهاش وقـتی صدای وا عـلیاش بین کـوچهها پیچـید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بکـش خـط به روی گـنـاه گـنـه کار نـظـر کـن به روی سـیـاه گـنـهکـار بـه آه پـشـیــمــان، بـه آه گــنــهکـار به شـرمـی که دارد نـگـاه گـنـه کار شـدم بد گـرفـتـار، أَجِـرْنَا مِنَ الـنَّارِ بـخـر هـای و هـوی مـرا بار دیگر نـمـانـده بـرایـم خــدا چــاره دیـگـر نـدارم بـغــیـر از تـو دلــدار دیـگـر نـدارم عــزیــزم خــریــدار دیــگـر فقط دارم اصرار، أَجِـرْنَا مِنَ الـنَّارِ گـرفــتــار نـفــسـم، گـرفـتــار آتـش فــتـاده بـه جـانـم سـر و کــار آتـش به شـانـه کـشـیــدم، فـقـط بـار آتـش به خود تـکـیه کردم، به دیوار آتش شده وقـت اقـرار، أَجِـرْنَـا مِنَ الـنَّارِ مرا عفـو کن که شبِ اعـتـماد است زیـادی فـقـیـرم، گـنـاهـم زیاد است اگر کار و بارم حسابی کـساد است حساب و کـتـابم به پای جـواد است کریم است بـسیار، أَجِـرْنَا مِنَ الـنَّارِ برای همه لطف و جـودی، مرا هم برای همه خـیـر و سـودی، مرا هم از اول تو بـخـشـیـده بـودی مرا هم ببـر تا نجـف پس به زودی مرا هم مـنـم عـبـد فـرّار، أَجِـرْنَـا مِنَ الـنَّارِ غــریـبــم ولـی آشــنــای حــســیـنـم غــبــارم ولـی زیـر پــای حـسـیـنـم بـدم، نــوکـر بـی وفــای حـســیـنــم اسـیــر غـــم کــربــلای حــسـیــنــم بـده وقـت دیـدار، أَجِـرْنَـا مِنَ الـنَّارِ شـنــیـدم مـدیــنـه در آتـش گـرفــتـه کمی گـوشـۀ مـعـجـر آتـش گـرفـتـه سـر و صـورت مـادر آتـش گـرفته بـبـین فـاطـمه! حـیـدر آتـش گـرفـته علی سر به دیوار، أَجِرْنَا مِنَ الـنَّارِ به امـروز زیـنب، به فـردای زینب به شام غـریـبـان، به احـیـای زینب خـدایـا چـرا ســوخـتـه پـای زیـنـب جـــوابـی نــدارد تــمــنــای زیـنـب بـجـز یار بـیـمـار، أَجِـرْنَا مِنَ الـنَّارِ صدا زد برادر، پـرم سوخت عباس منم خواهر تو، سرم سوخت عباس رقیه، حـرم، پـیکـرم سوخت عباس کمک کن به من معجرم سوخت عباس کجایی عـلـمـدار، أَجِـرْنَـا مِنَ الـنَّارِ
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با امام زمان و روضۀ زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها
جـا دارد اگـر از غــم دلـدار بـمـیــرم در گـریه رهـایم کـن و بـگـذار بمیرم مجموعهای از درد و مصیباتِ گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حـالا که درِ وصلْ به رویـم شده بسته ســر را بـگـذارم سـرِ دیـوار بـمـیـرم از حُـسـن کـمـالـش بنویسم همۀ عـمر اصلاً چه خـیـالـی که سـرِ دار بمـیرم یا رب سـبـبی سـاز بـبـینم گـل رویش مـگـذار که بـا دیـدۀ خـونبـار بـمـیرم یک بار اگر قرعۀ وصلش به من افتد نـزد پـسـرِ فـاطـمـه صـد بـار بـمـیـرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقـت سـحـر یـا دم افـطـار بـمـیـرم ایکاش که لب تشنه، گرسنه، دم افطار در روضۀ آن پـای پُـر از خار بمیرم جـانهای دو عـالـم همه قـربـان رقیه میگـفـت که من پـای غـم یـار بمـیرم بـابـای من از راه مـیآیـد بـه خـرابـه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد، ضربۀ سیلی حـق دارم از این هجـمـۀ آزار بمـیرم تب کردهام از دوری تو، عشق همین است اصلاً گـلـهای نیست که بـیـمار بمیرم بیوقـفـه صدایت زدم و شمر مرا زد از لـذتِ شـیـریـنـیِ تـکـرار بـمــیــرم در طـول مسیر عـمـه سپـر بود برایم شـرمـنـده از این شدت ایـثـار بـمـیرم خیلی به سرت زخم نشستهست، شمردم میخواهم از این غُـصۀ بسـیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکـر تو نیست در گـریـه رهـایم کن و بگـذار بمـیرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خداوند کریم
قـلب مـرا نـرم کـرد، دیـدۀ بـارانیام تَر شده سجـاده از اشکِ پـشـیـمانیام از همه دلرحمتر، از همه نزدیکتر هرچه بـرنجـانَـمـت بـاز نـمیرانیام عــمـرِ تــبــاهِ مـرا، بـارِ گـنــاهِ مــرا باز بدان ای رئـوف از سر نـادانیام از تو چه پنهان پُر از حسرتِ دنیا شدم از تو چه پنهان پُر از بیسر و سامانیام بندۀ شرمندهات عاشقِ تو بود و هست خواه ببـخـشاییام، خواه بـسـوزانیام
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
چـشـمی که آلـوده شـده، بـاران ندارد بی تـوبـه این آلـودگـی، پـایـان ندارد دیگر حـجـاب افتاده روی چـشـمهایم از بسکه اُنسی «دیده» با قرآن ندارد هاتـف ندا داده: دُعـیـتُـم أَیُّـهَـا الـنّـاس کاری خـدا انـگـار جز احـسان ندارد حالا که در باز است، پس درهم بیائید اینجا کـرمخـانـهست، این و آن ندارد تا آمـدم داخـل مرا طـوری بغـل کرد احسـاس کردم غیر من مهـمان ندارد جز با توسل، گریه کردن، توبه کردن پـرواز کـردن تـا خـدا امـکـان ندارد راه شهادت، نیمه شب اشک است اشک است جا مـانـده هرکس دیـدۀ گـریان ندارد مـیآیـم ایـنـجـا شـایـد آقـا را بـبـیـنــم یوسف دلی خوش، گویی از کنعان ندارد تا او شـبـی دسـت دعـا بـالا نـگـیـرد تــأثــیـر، فــریـاد گـنـهکــاران نـدارد این سرزمین نذر امیرالمومنین است بیهوده حـیدر عـشق بر سلـمان ندارد ما با دعـای فـاطـمـه عبدالحـسـیـنـیـم کی گفته زهرا لطف بر ایران ندارد؟ سر تا سر عـالم چو ایران سرزمینی مثل علی موسی الرضا سلطان ندارد هرکس که شک دارد شفا دست حسین است سوگـند بر تـربت که او، ایمان ندارد راه نجـف تا کـربـلا راه بهشت است جز کربلا عاشق سـر و سامان ندارد دلـــدادۀ آوارگــی در اربـــعـــیـــنـــم درد جـدایی جـز حـرم درمـان نـدارد
: امتیاز
|